ببخش خودت را
برایِ تمامِ راه های نرفته؟
برایِ تمامِ بی راه های رفته
ببخش ،بگذار احساست
قدری هوایی بخورد ...
گاهی بدترین اتفاق ها
هدیه ی زمانه و روزگارند
تنها کافیست خودمان باشیم !
که خود را برای تمامی ِ این بی راه ِ رفتنمان ببخشیم
و به خودمان بیائیم
تا خدا تمامی ِ درهای که به خیال ِ باطلمان بسته را به رویمان باز کند.
خطاهایت را بشناس
آنها را پذیرا باش
و تنها بین ِ خودت و خدایَت نگهشان دار
این دنیا نامحرم بد دل
نامحرم نامروت زیاد دارد!
تا دست خدا هست؛ تا مهربانیش بی انتهاست
تا می گویی خدایا ببخش
به دورت می گردد و می بوستت و می گوید جانم چه کرده ای مگر؟
دیگر تو را چه نیاز به آدمها ؟
تنها خودت باش و
زیبا بمان
و بگذار با دیدنت
هر رهگذر ِ ناامیدی
لبخندی بزند
رو به آسمان
و زیرِ لب بگوید :
هنوز هم می شود از نو شروع کرد ... !
ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛ از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم ! امـا …. حقیقـت اینه که : از دست دادن ِ خــودمـون ، و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم …. گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره … !!
یادت هست
عهد وپیمانمان را
قرارهایمان را
همه را بدست اشک میسپارم
کاش هر کدام با قطره قطره اشکهایم از ذهنم از وجودم شسته شود
رهاشوم از تمام بندهایی که به احساسم بسته ای
بندهایی که سالهاست از آنها آزادی
ب*اران
❃
eshqam.ir
❃
امروزم با توعالی است
لبریز است از
عاشقانه ها
دوستت دارمها
بوسه ها
امروزم را دوست دارم
به امید فردا نخواهم ماند
سهمم را ازعشق توهمین امروز خواهم گرفت
آن هنگام که باد
بوی عطر تنت را برایم هدیه می آورد
و من مست و خراب پر از ناز و نیاز
برایت ازعشق می سرایم
از انتظاری که هر روز دیوانه میکند روحم را
ازعشقی که هرروز می سوزاند تنم را
وازمهری که هر روز پرمیکند قلبم را
امروز همین امروز سهمم را ازعشق تومیگیرم
به امید فردا نخواهم ماند
بـــــــ*اران
دلم شور میزند
وای اگر نیایی
دردهای انباشته در سینه ام را برای که خواهم گفت
چه کسی موهای پریشان چون روحم را نوازش خواهد کرد
وچگونه به این قلب بی قرار بگویم تو مرا نخواستی
چگونه باور کنم دنیا درهای خوشبختی را به رویم می بندد
چگونه دنیا را بی خورشید تحمل کنم
دلم برای تو شور میزند
تویی که ندارمت
ب*اران
❃
eshqam.ir
هنوزهم دنیا با من سر ناسازگاری دارد
هنوز هم ساز ناکوک می نوازد
و من تنها و بی هیچ پناهی
می رقصم باهرسازَش
چون مترسکی تنها درمیان مزرعه
و لبان این مترسک مثل همیشه پر از لبخند است
و چشمانش
مات نگاه می کند بدون هیچ احساسی
نه خشم نه عشق نه شادی نه نفرت
گویی میخواهد بگذرد وتمام شود
به امید روزی است که از پا بیافتد
ومزرعه دارتن فرسوده اش را
درگوشه ای رها کند
بــــــــ*اران
❃
eshqam.ir
برای روزهای خوب
آن روزهایی که فراموش نمی شوند
آن روزهایی که دیگرنمی آیند
دلتنگم
روزهای خوب بارانی
یادتان بخیر
بــــــــ*اران
❃
eshqam.ir
❃
تعداد صفحات : 9