گاهی تمام دنیارا میگردی برای یک احساس خوب
گاهی یک نفر می شود تمام احساس خوب دنیا
گاهی برای داشتنت میجنگند و اعتنایی میکنی
گاهی برای داشتنش میجنگی و ...
لعنتی
تمام دنیا راهم که داشته باشم
یک لحظه داشتن تو نمی شود
*ب*اران*
داشتنت
خواستنت
بودنت
کنار قلبم
حق من است
و حق گرفتنیست
حال تو چشمانت را از چشمانم بدزد
ب*اران
کامم از خاطرات شیرینت تلخ تلخ است
مثل قهوه فالی که هر روز به امید آمدنت سر میکشم
تو انتخاب منی
کاش میدانستی بین هزاران هراز نفر چگونه صاحب قلبم شدی
کاش تومرا میفهمیدی
کاش کامم با تو شیرین میشد
ب*اران
بــه بـــــودن هـــا ...
دیـــر عـــادت کن !
و بــه نبــودن هـا ....
زود !
آدم هــا ؛
نـبودن را بهـتر بلـدنـــد ... !!!
🍃
عاشق شدن
چیز ساده ای ست
آنقدر که همه ی انسان ها توان تجربه کردن آنرا دارند
مهم عاشق ماندن است
بی انتـها
بی منت
تا ابــــد...
یہ روزے میرسه ڪہ جاے
خالیم رو با هیچ چیز نمیتونی
پرڪنی مڹ خاص نبودم!
فقط عشقم بی ریا بود
و عشق بی ریا ڪیمیاست…
قشنگترین
لحظات را
کسی به تومی دهد
که بتواند...
غمگین ترین لحظات را
از تو بگیرد
زیباترین قسم سهراب سـپهری:
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به کسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاکوچه وپس کوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ...
سهمم را ازخوشبختی خواهم گرفت
حتی اگر دردورترین نقطه
درمسدودترین راه
ودرسخت ترین قلب
نهفته باشد
من سهمم را ازخوشبختی خواهم گرفت
بـــــ*اران
ﺍﺯ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺘﺮﺱ
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ
ﭼﻴﺰﻱ ﮐﻪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮﺳﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﮕﻴﺮﺩ
ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ
ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭼﻴﺰﻱ ﮐﻪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﻧﻴﺴﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﻨﺪ
ﻫﻤــﻪ ﭼﯿــﺰ ﺳـﺎﺩﻩ ﺍﺳﺘــــــ
ﺯﻧـﺪﮔــﯽ ... ﻋﺸــﻖ ...
ﺩﻭﺳﺘـــــــ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ... ﻋـﺎﺩﺗــ ﮐــﺮﺩﻥ ...
ﺭﻓﺘــﻦ ... ﺁﻣــﺪﻥ ...
ﺍﻣــﺎ ﭼﯿــﺰﯼ ﮐـﻪ ﺳــــــﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘـــ
ﺑـﺎﻭﺭ ﺍﯾـﻦ ﺳـﺎﺩﻩ ﺑـﻮﺩﻥ ﻫـﺎﺳﺘـــــــــــ ...
ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺎﻧﺪﻥ ...
ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻫﺠﺪﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻮﺩ ،
ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺳﯽ ﺳﺎﻟﻪ ...
ﯾﮑﺒﺎﺭ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻟﻪ ...
ﻭ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺳﺎﻟﻪ ...
ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ،
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﺑﯽ ﻧﻈﯿﺮ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ،
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ،
ﻓﻘﻂ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ...
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ،
ﻭ ﻟﺬﺗﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﺑﻪ ﺷﺮﻁ ﺁﻧﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯽ
کاش فردا
موعد دیدارمان با عشق باشد
در راهی پراز آرزو قدم بگذاریم
وتولد دوباره عاشقانه ها را شاهد باشیم
کاش فردا
دستانت بوی مهر دهند
ولبانم دوستت دارم را زمزمه کنند
ستارگان خوشبختی در چشمانت به رقص در آیند
و....
کاش فردا باتوآغاز شود
ب*اران
❃
جملات عاشقانه و زیبا
eshqam.ir
سالهاست که با بی کسی هایم هم آغوشم
و این انتظارلعنتی ..........
میدانم که دیگر به توختم نمی شود
توهم بی من خوش باش
بــــــــ*اران
من بلد نیستم دوستت نداشته باشم,
بلد نیستم حرف دلم را نگویم
حتی بلد نیستم نگویم میخواهمت وقتی میخواهمت,
بلد نیستم نخندم وقتی با توام,
حتی اخم کنم وقتی ناراحتم
من هیچ کار مهمی بلد نیستم جز دوست داشتن
پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم
خانه گرم گرم است اما بدنم از سرما میلرزد
نمیدانم از برف است یا از تنهایی
برای خود چای میریزم پتو را بدورم میپیچم شاید کمی گرم شوم
بی فایده است دستانم پاهایم چون تکه ای از یخ سرد سردند
به تو فکر میکنم آه میکشم بخود میگویم
یکی باید باشد
یکی که دستانش
آغوشش
نگاهش
احساسش
گرما بخش زندگیت باشد
یکی مثل تو
تویی که ندارمت
ب*اران
هرروز از خود مبپرسم تو تاوان کدام گناه منی
که اینچنین یادت روحم را
و عشقت قلبم را تسخیر کرده است
حیف که چون خاطره ای دور دور مرا بدست فراموشی سپرده ای
قفلی به قلبت وبندی به پایم بسته ای
که نه تاب رفتن دارم و توان ماندن
تو تاوان کدام گناه منی
که اینچنین عاشقانه عذابم می دهی
ب*اران
یادت مدام به قلبم سرک میکشد
و خاطراتت تمام ساعات تنهاییم را پرکرده است
کجای این فال پنهان شده ای
تمام قهوه را به نیت عشق تو نوشیده ام
بـــــــ*اران
دنیای ناتمام من با تو تمام میشود
عشق ب*ارانیم را باور کن
ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛ از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم ! امـا …. حقیقـت اینه که : از دست دادن ِ خــودمـون ، و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم …. گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره … !!
یادت هست
عهد وپیمانمان را
قرارهایمان را
همه را بدست اشک میسپارم
کاش هر کدام با قطره قطره اشکهایم از ذهنم از وجودم شسته شود
رهاشوم از تمام بندهایی که به احساسم بسته ای
بندهایی که سالهاست از آنها آزادی
ب*اران
❃
eshqam.ir
❃
امروزم با توعالی است
لبریز است از
عاشقانه ها
دوستت دارمها
بوسه ها
امروزم را دوست دارم
به امید فردا نخواهم ماند
سهمم را ازعشق توهمین امروز خواهم گرفت
آن هنگام که باد
بوی عطر تنت را برایم هدیه می آورد
و من مست و خراب پر از ناز و نیاز
برایت ازعشق می سرایم
از انتظاری که هر روز دیوانه میکند روحم را
ازعشقی که هرروز می سوزاند تنم را
وازمهری که هر روز پرمیکند قلبم را
امروز همین امروز سهمم را ازعشق تومیگیرم
به امید فردا نخواهم ماند
بـــــــ*اران
هنوزهم دنیا با من سر ناسازگاری دارد
هنوز هم ساز ناکوک می نوازد
و من تنها و بی هیچ پناهی
می رقصم باهرسازَش
چون مترسکی تنها درمیان مزرعه
و لبان این مترسک مثل همیشه پر از لبخند است
و چشمانش
مات نگاه می کند بدون هیچ احساسی
نه خشم نه عشق نه شادی نه نفرت
گویی میخواهد بگذرد وتمام شود
به امید روزی است که از پا بیافتد
ومزرعه دارتن فرسوده اش را
درگوشه ای رها کند
بــــــــ*اران
❃
eshqam.ir