صدای قدمهایش می آید
از دورترین نقطه قلبم
ازهمانجا که طپشهای نامنظمش
نوید عشق می دهد
نوید لمس دستانی که مرحمند
بر زخمهای گذشته ام
ب*اران
گاهی تمام دنیارا میگردی برای یک احساس خوب
گاهی یک نفر می شود تمام احساس خوب دنیا
گاهی برای داشتنت میجنگند و اعتنایی میکنی
گاهی برای داشتنش میجنگی و ...
لعنتی
تمام دنیا راهم که داشته باشم
یک لحظه داشتن تو نمی شود
*ب*اران*
داشتنت
خواستنت
بودنت
کنار قلبم
حق من است
و حق گرفتنیست
حال تو چشمانت را از چشمانم بدزد
ب*اران
کامم از خاطرات شیرینت تلخ تلخ است
مثل قهوه فالی که هر روز به امید آمدنت سر میکشم
تو انتخاب منی
کاش میدانستی بین هزاران هراز نفر چگونه صاحب قلبم شدی
کاش تومرا میفهمیدی
کاش کامم با تو شیرین میشد
ب*اران
سکوت وصبوریم را
پای ضعف وبی کسیم نگذار!
دلم به چیزهایی پایبنداست
که تویادت نمیاد . . .
هیچ مترسڪی را
شبیه گرگ نساختند
شبیه پلنگ یا خرس هم نساختند
به گمانم...
ترسناڪ تر از آدمیزاد نیافته اند
مترسڪ سازها...!
نه مرا خواب به چشم
ونه مرا دل در دست
چشم و دل هر دو به
رخسار تو آشفته و مست
صد قسم دادم به چشمانت نظر بر ما کنی
در دل عاشق کشت انصاف و ایمانی که نیست
در خیالاتم برایت شعر میگفتم مدام
روی فرش قرمزی بر روی ایوانی که نیست
آنقدر تعویض نکنید!
به خدا گاهی میتوان
رابطهها را تعمیر کرد
حتی با یک لبخند عاشقانه . .
بــه بـــــودن هـــا ...
دیـــر عـــادت کن !
و بــه نبــودن هـا ....
زود !
آدم هــا ؛
نـبودن را بهـتر بلـدنـــد ... !!!
🍃
عاشق شدن
چیز ساده ای ست
آنقدر که همه ی انسان ها توان تجربه کردن آنرا دارند
مهم عاشق ماندن است
بی انتـها
بی منت
تا ابــــد...
حکایت جالبیست!!
فراموش شدگان
هرگز
فراموش کنندگان را
فراموش نمی کنند ...
یہ روزے میرسه ڪہ جاے
خالیم رو با هیچ چیز نمیتونی
پرڪنی مڹ خاص نبودم!
فقط عشقم بی ریا بود
و عشق بی ریا ڪیمیاست…
"ﻋﺎﺷﻖ"ﺷﺪﻡ ﻭ"ﻋﺸﻖ"
ﻣﺮﺍ ﺑﺪ"ﻧﺎﻡ" ﮐﺮﺩ...!!
"ﺩﺍﺭﻭﻏﻪ"ﺷﻨید ﻭ ﻣﺮﺍ
"ﺯﻧﺪﺍﻥ" ﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ "ﺯﻧﺪﺍﻥ"
ﺑﻪ ﺧﻮﺩ"ﻧﺎﻟیدم"
"ﻋﺎﺷﻖ"ﺷﻮﺩ ﺁﻧﮑﺲ
ﮐﻪﻣﺮﺍ"ﻋﺎﺷﻖ" ﮐﺮﺩ.
مرد که باشی
وقتی دست زنی را عاشقانه می گیری
تازه می فهمی مرد بودن را باید
میان دستان ظریف زن احساس کنی ...
این که باید
فراموشت می کردم را هم
فراموش کردم
تو تکراری ترین حضورِ روزگار منی
و من
عجیب به آغوش تو
از آن سوی فاصله ها...
قشنگترین
لحظات را
کسی به تومی دهد
که بتواند...
غمگین ترین لحظات را
از تو بگیرد
مهم نیست که بگے
خوب مینویسے
برای من مهم این است
که بفهمے وبدانے
براے تو مےنویسم
و مهم تراینکه بخوانے
آنچه را که مے نویسم
ولبخند همیشگےات را
بزنے و زیر لب بگویے: دیوونه
سزاوار ترین واژه ها
تقدیم تو که
میبینی ولی دم نمیزنی خدای من!
زیباترین قسم سهراب سـپهری:
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به کسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاکوچه وپس کوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ...
وقتی کسی رو دوست داری،این یه چیزه!
وقتی کسی تو رو دوست داره ، این یه چیز دیگه !
اما
وقتی کسی رو دوست داری که تو رو دوست داره
این یعنی همه چیز...
چیه خو دلم خواست عاشقانه بزارم
مدیونی فکر کنی عاشق شدم
من عاشق بودم
❃
جملات عاشقانه و زیبا
سهمم را ازخوشبختی خواهم گرفت
حتی اگر دردورترین نقطه
درمسدودترین راه
ودرسخت ترین قلب
نهفته باشد
من سهمم را ازخوشبختی خواهم گرفت
بـــــ*اران
ﺍﺯ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺘﺮﺱ
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ
ﭼﻴﺰﻱ ﮐﻪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮﺳﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﮕﻴﺮﺩ
ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ
ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭼﻴﺰﻱ ﮐﻪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﻧﻴﺴﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﻨﺪ
ﻫﻤــﻪ ﭼﯿــﺰ ﺳـﺎﺩﻩ ﺍﺳﺘــــــ
ﺯﻧـﺪﮔــﯽ ... ﻋﺸــﻖ ...
ﺩﻭﺳﺘـــــــ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ... ﻋـﺎﺩﺗــ ﮐــﺮﺩﻥ ...
ﺭﻓﺘــﻦ ... ﺁﻣــﺪﻥ ...
ﺍﻣــﺎ ﭼﯿــﺰﯼ ﮐـﻪ ﺳــــــﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘـــ
ﺑـﺎﻭﺭ ﺍﯾـﻦ ﺳـﺎﺩﻩ ﺑـﻮﺩﻥ ﻫـﺎﺳﺘـــــــــــ ...
ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺎﻧﺪﻥ ...
ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻫﺠﺪﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻮﺩ ،
ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺳﯽ ﺳﺎﻟﻪ ...
ﯾﮑﺒﺎﺭ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻟﻪ ...
ﻭ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺳﺎﻟﻪ ...
ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ،
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﺑﯽ ﻧﻈﯿﺮ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ،
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ،
ﻓﻘﻂ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ...
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ،
ﻭ ﻟﺬﺗﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﺑﻪ ﺷﺮﻁ ﺁﻧﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯽ
کاش فردا
موعد دیدارمان با عشق باشد
در راهی پراز آرزو قدم بگذاریم
وتولد دوباره عاشقانه ها را شاهد باشیم
کاش فردا
دستانت بوی مهر دهند
ولبانم دوستت دارم را زمزمه کنند
ستارگان خوشبختی در چشمانت به رقص در آیند
و....
کاش فردا باتوآغاز شود
ب*اران
❃
جملات عاشقانه و زیبا
eshqam.ir
من بلد نیستم دوستت نداشته باشم,
بلد نیستم حرف دلم را نگویم
حتی بلد نیستم نگویم میخواهمت وقتی میخواهمت,
بلد نیستم نخندم وقتی با توام,
حتی اخم کنم وقتی ناراحتم
من هیچ کار مهمی بلد نیستم جز دوست داشتن
دلتنگیم بی نهایت است
اندازه اش را میخواهی
فاصله بین دستان من تا آغوش تو
ب*اران
پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم
خانه گرم گرم است اما بدنم از سرما میلرزد
نمیدانم از برف است یا از تنهایی
برای خود چای میریزم پتو را بدورم میپیچم شاید کمی گرم شوم
بی فایده است دستانم پاهایم چون تکه ای از یخ سرد سردند
به تو فکر میکنم آه میکشم بخود میگویم
یکی باید باشد
یکی که دستانش
آغوشش
نگاهش
احساسش
گرما بخش زندگیت باشد
یکی مثل تو
تویی که ندارمت
ب*اران
هرروز از خود مبپرسم تو تاوان کدام گناه منی
که اینچنین یادت روحم را
و عشقت قلبم را تسخیر کرده است
حیف که چون خاطره ای دور دور مرا بدست فراموشی سپرده ای
قفلی به قلبت وبندی به پایم بسته ای
که نه تاب رفتن دارم و توان ماندن
تو تاوان کدام گناه منی
که اینچنین عاشقانه عذابم می دهی
ب*اران
یادت مدام به قلبم سرک میکشد
و خاطراتت تمام ساعات تنهاییم را پرکرده است
کجای این فال پنهان شده ای
تمام قهوه را به نیت عشق تو نوشیده ام
بـــــــ*اران
دنیای ناتمام من با تو تمام میشود
عشق ب*ارانیم را باور کن
ببخش خودت را
برایِ تمامِ راه های نرفته؟
برایِ تمامِ بی راه های رفته
ببخش ،بگذار احساست
قدری هوایی بخورد ...
گاهی بدترین اتفاق ها
هدیه ی زمانه و روزگارند
تنها کافیست خودمان باشیم !
که خود را برای تمامی ِ این بی راه ِ رفتنمان ببخشیم
و به خودمان بیائیم
تا خدا تمامی ِ درهای که به خیال ِ باطلمان بسته را به رویمان باز کند.
خطاهایت را بشناس
آنها را پذیرا باش
و تنها بین ِ خودت و خدایَت نگهشان دار
این دنیا نامحرم بد دل
نامحرم نامروت زیاد دارد!
تا دست خدا هست؛ تا مهربانیش بی انتهاست
تا می گویی خدایا ببخش
به دورت می گردد و می بوستت و می گوید جانم چه کرده ای مگر؟
دیگر تو را چه نیاز به آدمها ؟
تنها خودت باش و
زیبا بمان
و بگذار با دیدنت
هر رهگذر ِ ناامیدی
لبخندی بزند
رو به آسمان
و زیرِ لب بگوید :
هنوز هم می شود از نو شروع کرد ... !
ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛ از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم ! امـا …. حقیقـت اینه که : از دست دادن ِ خــودمـون ، و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم …. گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره … !!
یادت هست
عهد وپیمانمان را
قرارهایمان را
همه را بدست اشک میسپارم
کاش هر کدام با قطره قطره اشکهایم از ذهنم از وجودم شسته شود
رهاشوم از تمام بندهایی که به احساسم بسته ای
بندهایی که سالهاست از آنها آزادی
ب*اران
❃
eshqam.ir
❃
امروزم با توعالی است
لبریز است از
عاشقانه ها
دوستت دارمها
بوسه ها
امروزم را دوست دارم
به امید فردا نخواهم ماند
سهمم را ازعشق توهمین امروز خواهم گرفت
آن هنگام که باد
بوی عطر تنت را برایم هدیه می آورد
و من مست و خراب پر از ناز و نیاز
برایت ازعشق می سرایم
از انتظاری که هر روز دیوانه میکند روحم را
ازعشقی که هرروز می سوزاند تنم را
وازمهری که هر روز پرمیکند قلبم را
امروز همین امروز سهمم را ازعشق تومیگیرم
به امید فردا نخواهم ماند
بـــــــ*اران
دلم شور میزند
وای اگر نیایی
دردهای انباشته در سینه ام را برای که خواهم گفت
چه کسی موهای پریشان چون روحم را نوازش خواهد کرد
وچگونه به این قلب بی قرار بگویم تو مرا نخواستی
چگونه باور کنم دنیا درهای خوشبختی را به رویم می بندد
چگونه دنیا را بی خورشید تحمل کنم
دلم برای تو شور میزند
تویی که ندارمت
ب*اران
❃
eshqam.ir
برای روزهای خوب
آن روزهایی که فراموش نمی شوند
آن روزهایی که دیگرنمی آیند
دلتنگم
روزهای خوب بارانی
یادتان بخیر
بــــــــ*اران
❃
eshqam.ir
❃